ناله از دوری آن کن که تو را می فهمد
عشق خود صرف همان کن که تو را می فهمد


درد دل،شعر قشنگ،این همه احساس لطیف
به کسی این سه بیان کن که تو را می فهمد


نوجوانی و جوانی چو بهاریست به عمر
پای آن ، عمر خزان کن که تو را می فهمد


دل به هر بار غم و درد فرو می ریزد
به کسی پس نگران کن که تو را می فهمد


عاشقی سود ندارد به خدا من دیدم
پای آن یار زیان کن که تو را می فهمد


اشک وصل است به خون دل و آن شاهرگت
بهر آن اشک روان کن که تو را می فهمد


گر غمت خلق بدانند شماتت بکنند
پیش آن سرت عیان کن که تو را می فهمد


بگذار هر که دلش با تو نباشد برود
به کسی هی تو بمان کن که تو را می فهمد


شهرام نصیری

 

 



تاريخ : جمعه 25 دی 1394برچسب:شهرام نصیری, | 15:25 | نويسنده : آریا |

 

مانند کشاورز که نزدیک به برداشت

محصول خودش را همه آفت زده باشد

 

چون یوسف مصری که طرف هست زلیخا

از مصلحت خویش که تهمت زده باشد

 

مانند کسی که همه ی مدرک و پولش

یک دزد ولی در دل غربت زده باشد

 

چون کارگری که به لب کوره ی آتش

سر کارگرش گیج و غیبت زده باشد

 

یا طفل یسیری که ز نامادری خویش

از نان پدر خورده و منت زده باشد

 

آنکس که نشاندی وسط قلب خود او را

او نیز یهو قید تو راحت زده باشد

 

خود را بکند تبرئه در آخر نامه

تقصیر خودش گردن قسمت زده باشد

 

مردی به زن و مرد نباشد همه دارند

جز آنکه خودش این رگ غیرت زده باشد

 

شهرام نصیری

 

 



تاريخ : شنبه 12 دی 1394برچسب:شهرام نصیری, | 22:56 | نويسنده : آریا |

 

صبحانه مرا چای دعوت بکن اما با قند لبانت
بگذار بنوشم جای عسل و شیر از شهد زبانت


با گویش ترکی هی شعر بخوان تو
به به که نبات است ریزد ز دهانت


یک بوسه بچینم از روی لب تو
طعمش بنشیند بر روح و روانت


قربان بکنم جان بر زلف بلندت
جانم به فدای قلب نگرانت


تا عمر که دارم در خاطر من هست
آن کار قشنگت آن لقمه ی نانت


عاشق شده ای گفت گفتم ز چه معلوم ؟؟
گفتا ز نگاهت از طرز بیانت


شهرام نصیری



تاريخ : جمعه 27 آذر 1394برچسب:شهرام نصیری, | 1:33 | نويسنده : آریا |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 59 صفحه بعد